Sunday, September 11, 2011

فرازهای یک گفت و گو با اعتماد

چندی پیش مصاحبه ای با روزنامه اعتماد داشتم که امروز منتشر شد و بازتابش در رسانه های مختلف اعم از چپ و راست به ویژه در سایت ها قابل توجه بود. فکر کردم در اینجا اگر فرازهای مهم آن را بیاورم بد نباشد:



شوراي اول به اين نهاد سياسي نگاه كرد كه البته ممكن است ضروريات آن زمان ايجاب كرده باشد. در شوراي دوم هم غلبه ديدگاه سياسي اتفاق افتاد و در بسياري از موارد سياسي عمل شد و متاسفانه در هر دو دوره نگاه سياسي باعث شد بسياري از موارد مهم شهري ناديده گرفته شود و معضلات شهري تشديد شود. الان در شوراي سوم به دليل اينكه مجموع شورا به لحاظ سياسي يكدست نيست و تركيبي است از گرايش‌ها و سلايق مختلف، بيشتر تمايلات به سمت اعتدال و نگاه كارشناسي است.

اصلاح‌طلبان از ابتدا كه در انتخابات شوراي شهر شركت داشتند روي اين موضوع تاكيد داشتند كه حضور ما در شوراي شهر در ابتدا يك حضور كارشناسي است. يعني براي منافع مردم و در جهت تحقق يكسري اهداف و شاخص‌هاي بهبود كيفيت زندگي براي شهر تهران. نگاه كارشناسي را مقدم بر نگاه سياسي مي‌دانستيم. فكر مي‌كنم در اصل هم ماهيت شوراي شهر و تفاوتش با كار مجلس شوراي اسلامي يا حتي كار حزبي در اين است كه در شورا يكسري فعاليت‌هاي كارشناسي در حوزه مديريت شهري وجود دارد كه همه اينها لزوما سياسي نبوده يا متاثر از فضاي سياسي نيست. بيشتر مباحث پژوهشي و كارشناسي است. اصول مديريت در حوزه شهري تاكيد دارد كه بايد در نهادي مثل شوراي شهر براساس ضروريات جامعه تصميم گرفت و در اين جهت نيازي نيست ما در همه موارد كاركرد حزبي و سياسي داشته باشيم

بعد از انتخابات سال 88 امكان فعاليت بيشتر و حتي ابراز نظر براي اصلاح‌طلبان محدود شد. در حال حاضر كمي فضا بازتر شده كه آن‌هم به نظر من تابع شرايط پيش رو و انتخاباتي است كه قرار است برگزار شود. ما البته در لابه لاي همين شرايط اين نگاه را داشتيم كه بايد مواضع اصلاح‌طلبانه خودمان را در قالب‌هاي متنوع ديگري يا بهتر بگويم خلاقانه منعكس كنيم تا مردمي كه احساس مي‌كنيم در شهر تهران نماينده آنها هستيم فكر نكنند كه ما اعتقادات و ديدگاه‌هاي خودمان را به دليل مشكلات و فشارها كنار گذاشته‌ايم. 

 اصلاح‌طلبي برخي از اين صفاتي كه گفتيد مانند مدارا و شرافت را همراه خود به صورت ذاتي دارد. يعني ذات اصلاح‌طلبي با اعتدال، نگاه علمي و كارشناسي توام با روحيه نقادي و خواست مصلحانه همراه است. اصلاح‌طلبان در هيچ دوراني، چه دوره‌يي كه اكثريت مجلس شوراي اسلامي را در دست داشتند، چه دوره‌يي كه بر دولت مسلط بودند و چه اكنون كه در اكثر نهادها اقليت هستند، هيچگاه از موقعيت و جايگاه خود سوءاستفاده نكرده و نمي‌خواستند به هر قيمت در قدرت باقي بمانند. بويژه الان كه جلوه‌هايي از صورت و شكل عمل سياسي اصولگرايان نسبت به قبل در آينه مسائل روز مشخص شده، اين موضوع بيشتر قابل تشخيص است.

 اگر بخواهيم منصفانه نگاه كنيم گرايش اصلاح‌طلبان به اخلاق در سياست بسيار بيشتر از طرف مقابل بوده است. بنابراين شايد بتوان گفت اصلاح‌طلبان از نظر پايبندي به اصولي كه خود مدعي آن هستند خيلي بيشتر مقيد هستند. براي همين هم هست كه اصلاح‌طلبان خيلي براي ارايه ادعاهاي بزرگ و سخت تمايل ندارند. بويژه آنجايي كه پاي اعتقادات مردم به ميان مي‌آيد چون همانطور كه همه مي‌دانيم پايبند بودن به اعتقادات در حرف بسيار آسان است و خيلي‌ها مدعي اصول مذهبي و اعتقادي هستند اما اگر گروهي در قدرت بود و در عين اينكه امكان حذف طرف مقابل را داشت، اين كار را نكرد آن وقت است كه مي‌تواند مدعي اصول بوده و ادعاي اعتقادي مطرح كند 

ما به هيچ عنوان در بررسي عملكرد آقاي قاليباف وارد موضع سياسي نشديم و نگفتيم چون ايشان از جناح ما نيست بايد تضعيفش كنيم. بنابراين آنچه را مصلحت شهر و شهروندان مي‌دانستيم بدون ملاحظه ابراز كرديم. به هر حال اصلاح‌طلبان شورا يك تجربه و پشتوانه ملي داشته‌اند و گمان مي‌كنم اين به بار و ارزش نظريات اين اعضا اضافه كرده است. گمان مي‌كنم آقاي قاليباف هم در معادلات و عملكرد خود اين موضوع را پذيرفته و بر مبناي آن عمل كرده است.

البته هميشه مشكل ما بوده كه در آستانه انتخابات احزاب موسمي و انتخاباتي به وجود مي‌آيد و يكسري شعارهاي خيلي زيبا هم مي‌دهند و بعد يك دفعه محو مي‌شوند. يا اسم عوض مي‌كنند يا تابلوهايشان را تغيير مي‌دهند. بعد كسي كه راي داده پيش خودش مي‌گويد پاسخگوي راي من كيست؟ خواسته‌هاي خودم را بايد از چه كسي پيگيري كنم؟ اما درباره اصلاح‌طلبان داستان جور ديگري است. اين طيف سياسي براي حضور در انتخابات از اساس ملاحظاتي دارند كه در حال حاضر باعث مي‌شود به موضوع انتخابات نپردازند.

در شرايطي كه فقدان احزاب قوي و تاثيرگذار در جامعه بشدت حس مي‌شود و احزاب تاثيرگذاري هم كه وجود داشت از فعاليت منع شده‌اند يا اعضاي آنها در زندان هستند و همچنين در شرايطي كه متاسفانه مقام‌هاي ارشد دولت درباره احزاب اعلام مي‌كنند كه عمل حزبي را قبول ندارند و قوانين موجود در اين زمينه ديده نمي‌شود چندان نمي‌توان در اين باره بحث تاثيرگذاري داشت. ولي بسياري از افراد در طيف اصولگرا به اين نتيجه رسيده‌اند كه در آستانه انتخابات احزاب خلق‌الساعه به وجود آورده و بعد از انتخابات يا آنها را منحل كرده يا در دور بعد اسم آن را عوض كنند. 

همان موقع كارشناسان و متخصصان اقتصادي به رييس‌جمهور نامه ننوشتند كه اين سياست‌ها با اين روندي كه در پيش گرفته شده اشتباه است و به نتيجه نخواهد رسيد. حالا به نقطه‌يي رسيديم كه اين مشكلات توسط مردم هم لمس مي‌شود و مردم دريافتند كه بسياري از آن وعده‌ها عملي نشده است. سوال اينجاست كه همان گروه‌ها و احزابي كه از اين سياست‌ها حمايت مي‌كردند الان كجا هستند؟ مردم الان بايد از چه كسي سوال كنند؟ اين به نظرم خيلي مهم است كه احزاب تابلودار و نشان‌دار در انتخابات فعال باشند چراكه بعد از اعلام برنامه‌ها و راي گرفتن از مردم هم بايد امكان پاسخگويي وجود داشته باشد.

هنوز سياست اصلاح‌طلبان يا گروه‌هاي منتسب به آنها (در مورد شرکت در انتخابات) مشخص نيست. هنوز به تصميم قطعي نرسيده‌اند. آنچه مشخص است شرايط و الزاماتي است كه آقاي خاتمي مطرح كرده است. به نظر من حتي شرايط هم نيست، يك سري الزامات است. بنابراين آنچه ايشان اعلام كرده‌اند قطعي‌ترين موضع انتخاباتي طيف اصلاح‌طلبان است. غير از آن ما هنوز موضع قطعي نداريم كه بعدش بخواهيم روي موضوع ائتلاف با يك يا چند جريان مثلا آقاي قاليباف تاكيد كنيم. اما اينكه بين ما و طيف آقاي قاليباف مشتركاتي وجود دارد قابل انكار نيست. حتي در نگاه خوشبينانه با كل جريان اصولگرا هم مشتركاتي وجود دارد. اتفاقا اگر در بسياري از موارد روي اشتراكاتمان تاكيد مي‌كرديم منافع ملي بيشتر تامين مي‌شد و اگر اصولگرايان روي برخي نگاه‌هاي انحصارگرايانه تاكيد بيش از اندازه نمي‌كردند بسياري از مشكلات كنوني پيش نمي‌آمد. اينكه تصور كردند مي‌توانند يك تنه مسائل و مشكلات كشور را حل كنند در برنامه‌ريزي‌هاي آنها درست نبود و بخشي از مشكلات كنوني مربوط به همين طرز تلقي است.

طيفي از اصولگرايان الان به اين نتيجه رسيده‌اند كه حضور اصلاح‌طلبان فضاي نقد و طرح بسياري از مشكلات را باز خواهد كرد. آنها را دچار چالش‌هايي خواهد كرد و آنها را وادار مي‌كند كه رقابت‌هاي درونيشان كمتر شود. طيف ديگري از اصولگرايان هست كه در حرف اعلام مي‌كنند كه مايلند اصلاح‌طلبان در انتخابات حضور پيدا كنند. دليلشان هم اين است كه اگر اصلاح‌طلبان حاضر باشند رقابت افزايش پيدا خواهد كرد و درصد مشاركت افزايش خواهد يافت اما به نظر مي‌رسد كه تنها قصد دارند در يك مقطع افزايش مشاركت داشته باشند. مشاركت حداكثري خواست همه جناح‌ها و طيف‌هاست. بالاخره اين يكي از مباني مردمسالاري است و پايه‌هاي دموكراسي را تقويت مي‌كند. اما آيا اين افراد در مديريت بعدي مجلس و دولت هم اين مشاركت حداكثري را قبول دارند يا فقط مي‌خواهند تنور انتخابات داغ‌تر شود؟ به نظر مي‌رسد تمام اصولگرايان در اين نقطه متوقف مي‌شوند.

با وجود اينكه اصولگرايان متوجه شده‌اند توانايي يك تنه اداره كردن كشور را ندارند و نتوانسته‌اند از ظرفيت علمي و كارشناسي نخبگان استفاده كنند و اكثريت نسل جوان و تحصيلكرده را نسبت به برنامه‌هاي خود اقناع كنند، باز هم بر رويه خود پافشاري مي‌كنند. الان بحث اصلاح‌طلبي نيست، بحث پشتوانه‌ها و توانمندي‌هايي است كه اصلاح‌طلبان با خودشان وارد مديريت كشور مي‌كنند. اين را اصولگرايان مي‌دانند اما متاسفانه لذت مديريت يكپارچه مانع از آن مي‌شود كه به اين واقعيت اقرار كنند. ترسشان هم از اين است كه مبادا دو صندلي بيشتر را به رقيب واگذار كنند. اين نشان مي‌دهد كه انحصارطلبي همچنان ادامه دارد.

گمان مي‌كنم در همين بحث جريان انحرافي بيش از اينكه مساله عميق و ريشه‌دار باشد مساله‌يي صوري است. يكي از نشانه‌هاي صوري بودن اختلافات ميان اصولگرايان اين است كه همين انتقاداتي كه الان مطرح مي‌شود پيش از اين اصلاح‌طلبان مطرح كرده بودند و براي آن هزينه‌هاي سنگيني هم دادند. حتي برخي از اصلاح‌طلبان هنوز در محدوديت يا زندان هستند، به خاطر طرح موضوعاتي كه خيلي راحت امروز از زبان منتقدان داخلي اصولگرا مطرح مي‌شود. خيلي از انتقادات از قضا بسيار اساسي و كلان هم هست و اصلا كوچك نيست. مثلا بحث تخلفات دولت كه مركز پژوهش‌هاي مجلس يا سازمان بازرسي كل كشور اعلام كرده‌اند از همين نوع است. نفي و منحل كردن شوراها، استفاده از افراد فاقد تخصص و صلاحيت در پست‌هاي حساس، بي‌تفاوتي نسبت به تجربه مديران باسابقه و مواردي از اين دست در انتقادات اصولگرايان هم به چشم مي‌خورد. اين هم گمان مي‌كنم به خاطر شور شدن بيش از حدش است كه بعضي از آشپزها هم صداشان درآمده است. اما نگاه قبيله گرايي در اين طيف مانع مي‌شود كه پيگيري‌هاي لازم در زمينه تخلفات انجام شود. 

برخي مسائل را به گردن جريان انحرافي مي‌اندازند و بعد جريان انحرافي هم سر جاي خودش هست و كار خودش را هم مي‌كند قرار هم هست در انتخابات آتي وارد شود و بحث خاصي هم وجود ندارد. مثلا مي‌بينيم كه چه جنجالي بر سر انتشار يك مجله به راه مي‌افتد اما بعد از مدتي همه سر و صداها مي‌خوابد و برخوردي هم با آن نشريه نمي‌شود. اين است كه در حال حاضر در اذهان عمومي اين سوال مطرح شده كه واقعا در اين مورد جريان چيست؟ آيا قرار است از قبيله ما هر تخلفي سر زد اغماض كنيم ولي اگر در مقياس بسيار كوچك‌تر تخلفي از رقيب اتفاق بيفتد بايد با آن شخص با اشد مجازات با سختگيرانه‌ترين شرايط و بدون كوچك‌ترين اغماض برخورد شود؟ بعد هم مي‌آييم و از عدالت حرف مي‌زنيم و مدعي تحقق آرمان‌ها و اهداف متعالي داريم. الان فضاي عمومي طوري است كه مردم خودشان به وضوح مسائل را متوجه مي‌شوند و توجيه مردم درباره چنين مسائلي كه در حال رخ دادن است بسيار مشكل است. به نظر مي‌رسد اينجا ما مسووليت سنگيني داريم. نمي‌توانيم براحتي از اين بگذريم چون در اينجا آرمان‌هاي مقدس انقلاب اسلامي، شهداي عزيز و بالاتر از آن اصل باورهاي ديني مردم است كه نبايد خدشه‌دار شود.

این هم لینک گفت و گو




No comments:

Post a Comment