کتاب «50 سال بعد» به قلم استاد سید جعفر شهیدی با قلمی موشکافانه به این سوال پاسخ می دهد که: چگونه شد «مدینه» آن مهد مسلمانی و حمایت از یاران و دوستداران حقیقی اسلام و مرکز نشر اندیشه و خصلت های زیبا و متفاوت، پس از گذشت 50 سال از هجرت پیامبر اکرم(ص) در مسایل و مصائب جاهلانه گرفتار و از مسیر آرمانی اش به سوی فساد و تباهی منحرف شد.
این سوال طی تاریخ مکررا تکرار شده است ... چرا جوامع انسانی بارها از فرازی بلند در تاریخ به ناگاه در سراشیبی فرود افتاده اند؟ آیا این جبر تاریخ است یا آزمون و خطای مختارانه نسل ها یکی پس از دیگری؟ آیا این سرانجام تلخ و محتوم آرمان های بلند انسانی است یا نتیجه اقتدارگرایی غریزی صاحبان قدرت؟
این روزها تصاویر رزمندگان ایرانی به مناسبت سالروز دفاع مقدس بر در و دیوار شهر نقش بسته است. تصاویری که با خود این سوال قابل تامل را دارند: آنها برای چه رفتند؟
نسل ما که شاهد و ناظر روزگاران جنگ بود، هرگز نمی تواند آن رفتن ها را از حافظه تاریخی اش پاک کند، اگر چه تحولات جدید پرده هایی از ابهام بر آن کشد. اما برای نسل جوان کنونی، آن چهره ها در پس این پرسش قرار می گیرند که: آنها انسان بودند یا اسطوره؟ و آیا اصلا حقیقت وجودشان آن چنان هست که می گویند؟
رزمندگان ما سرمایه هایی عظیم از پیکره ایران بودند که به دعوت امام خمینی برای حفظ حرمت و حریم کشور به جبهه ها رفتند و ...
به عنوان یک پلی تکنیکی آن دوره، نمی توانم محمد طرحچی طوسی را فراموش کنم که با معدل 4 مهندسی مکانیک و پذیرش از بهترین دانشگاه مهندسی جهان (MIT)، به ندایی از درونش پاسخ گفت، به جبهه رفت و بالاخره پس از مدت ها ایستادگی و استقامت، غروب یکی از روزهای ماه رمضان هنگام قنوت نمازش به شهادت رسید.
سعید شکوهنده هم از این جمله بود. او که خوشبخت و آرزومند با همسرش زندگی سرشار از زیبایی داشت، چون آن ندا را شنید رفت. همسرش می گفت: سه بار مجروح شد و بازگشت و معالجه و کرد و دوباره رفت. بار آخر به او گفتم: تو سه بار مجروح شده ای دیگر بس است. اما جواب شنیدم که من اگر بخواهم به پرواز نهایی برسم تو مانعم می شوی؟
علیرضا هادی پور نیز مهندس نساجی از پلی تکنیک بود. او هم هنگام نماز در سنگرش به شهادت رسید ... و تو در نماز عشق چه خواندی که سال هاست بالای دار رفته ای و این شحنه های پیر ...
آنها به راستی برای چه رفتند؟
برای اسارت یا آزادی؟
برای سربلندی و عزت یا برای سرگشتگی و سرافکنندگی؟
برای اتحاد و یکرنگی یا برای چند دستگی و نفاق؟
برای اخلاق و انسانیت یا برای زور و قدرت؟
برای کرامت و شایستگی یا برای زبونی و زندگی صدقه ای؟
برای وفای به عهد یا فراموشی امانت ها؟
برای صداقت و راستگویی یا برای دورویی و دروغگویی تا هر هدفی وسیله را توجیه کند ... آنها برای چه رفتند؟
سلام
ReplyDeleteمطلب زیبای شما در کسوت فردی علمی .مبارز و آشنا به شرایط اجتماعی قابل تقدیر است.
و البته رزمندگان ما برای چیزی به جبهه ها رفتند که در عمل از امامشان دیده و در گفتار پیامرگونه اش شنیده بودند و اگر غیر این بود مصداق فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر نمیشدند و وای به حال آنانکه امروز از راه رسیده و مدعی انقلاب و ......شده اند
موفق باشید
نوشته سرشارازعشق شما به نمایندگی از نسل اگاه دیروزوامروز به عنوان یک معلم اگاه دردمند!از چراها!وسرشار از کلیدها امادست بسته چنان بر روح هر انسان اگاهی ازردگی به جای میگذارد که گاهی تاب سخن گفتن از انسان بریده میشود!چقدر لحظه های این زمانه رنگ وبوی ادوار گذشته را گرفته عده ای که زهد و عملشان چنان نظرشان را گرفت که خود را صاحب فرض کردند وعاقبت به نهروان پیوستندووشهدایشان را اسیرچراها ونااگاهیشان گم کردندکه هیچ!دلیل ان هم از یادشان رفت !مولایشان را نشناختند واو را کافر دانستند!مگر کافر دانستن به گفتن انست ؟عملشان اینگونه بود !وعلى عليه السلام درباره آنان فرمود اينها حق را در ظلمات باطل ميجويند.کجای یا علی این بار بازی پیچیده ترشده...!
ReplyDeleteسرکار خانم ابتکار نوشته مسولانه شما مرا به یاد سخنان استاد بزرگوار دکتر شریعتی میاندازد ومرا سرشاراز امیدآن میکند که هنوز هستند انها که باید....کجایند انان که به صیحه ای حق را از باطل جدا کنند.؟
خانم ابتکار آنها رفتند تا ما باشیم ولی حیف که خاک سرد و است ایرانی پست که در حیرتم از مرام این مردم پست/ آنها رفتند و و خدا که جایگاه رفیعی برایشان آماده کرده است ولی آنهایی که از این قافله عشق و ایثار جا مانده اند چه! آنها را می شناسی همان هایی که سالهاست سرفه می کنند و دستانشان بر روی دسته نقره ای رنگ ویلچر تاول زده/ به قول یکی از جانبازان شیمیایی که می گفت: 50 سال دیگر نسلهای آینده به دنبال ما می گردند تا شاید تکه ای از پیراهن یا نوشته ها یا عکسهایمان را پیدا کنند آنها حسرت یک عکس یادگاری با ما را می کشند در حالی که امروز دارند ما را می کشند
ReplyDeleteجانباز شیمیایی بدون درصدی در استان گلستان که چند روزی است اثباب و اثاثیه اش در کوچه ریخته شده می گوید ای کاش من هم لبانی بودم یا لااقل پاکستانی سیل زده بودم تا ایران مرا هم نگاه می کرد/ خانم ابتکار درد و دل و زخمهای کهنه شده زیاد است دست بر دل این جامعه ایثارگر نگذارید که پر از غم و غربت و مظلومیت است
نویسنده وبلاگ جانبازان شیمیایی
www.chemical-victims.blogfa.com
سیاست پیشگان زرنگ در بزنگاه های تاریخ با تحریک عواطف انسانی و عرق ملی و عقاید مذهبی از خلوص بی ریا ترین افراد نهایت استفاده را جهت تامین منافع خویش میکنن. آن که امامش میخوانید و بسیاری از سردمداران امروزین ایران سودشان در ادامه ی جنگ بود تا به این حربه هر مخالف و منتقدی را از دم تیغ بگذرانند و چه باکشان از اینکه بهترین مردان این خاک به مسلخ مصلحتشان روند. مرتضی محب الاولیا که امروز اسفندیار کابینه ی کودتاست از نتایج همین جنگ افروزی منفعت طلبانه است
ReplyDelete